عایشه بی بی نازقلی زاده
1402/8/13
از زمانی که رژیم صهیونیستی حمله هوایی را به
غزه شروع کرده بود و یکسره بمب های مختلف آمریکایی را سر زنان و کودکان این مردم
مظلوم و ستم دیده امتحان می کرد، شب ها خوابم نمی برد و یکسره برای نیروهای مقاومت
«سوره نصر» را می خواندم.
در یکی از شب ها که از تلویزیون مداحی«الیوم،
یوم الانتقام» پخش می شد با دیدن صحنه های قشنگ و رجز خوانی زیبا، نور جدیدی در
دلم تابید و به سازنده های این نماهنگ آفرین گفتم که برایم بسیار جالب و دندان شکن
بود.
روز بعد به درخواست حوزه هنری یکی از زیباترین
داستان هایم را که برای کودکان غزه و روحیه نیروهای مقاومت نوشته بودم را خواندم و
در اینستا جا گرفت.
دلم به آرامش رسید و باز برای نیروهای مقاومت و
مردم مظلوم فلسطین دعا کردم. می دانستم روزی به اجابت خواهد رسید، چون این وعده
الهی است:«بخوانید تا اجابت کنم شما را!»
چند روز گذشت. بمباران غزه و شهادت زنان و
کودکان و مردم آزاده که نمی خواستند به هیچ عنوان سرزمین شان را ترک کنند، دلم را
می آزرد. به سختی نفس می کشیدم و وقتی راه می رفتم چشمانم سیاهی می رفت.
تصمیم گرفتم نماهنگ «یوم الانتقام» را در
داستانم توی اینستا بگذارم. و همین کار را کردم. هنوز مدتی نگذشته بود که برایم
پیغام آمد:«اینستاگرام تان به خاطر حمایت شما از تروریست های فلسطین بسته می شود.»
برایم مهم نبود، چون حرف دلم را زده بودم.
حادثه کربلا جلوی چشمانم مجسم شد که یزیدیان
وقتی امام حسین(ع) صحبت می کردند، چگونه با کارهای مختلف سعی می کردند سخنان آن
حضرت به گوش کسی نرسد. الان هم همین بود.
هر حرف و فیلم آشغالی را از اینستا پخش می
کردند، ولی وقتی حرفی از فلسطین و مظلومیت مردم غزه زده می شد صفحه اینستاگرام را
می بستند، ولی مردم دنیا آگاه شده بودند و با ریختن به خیابان ها مظلومیت مردم
فلسطین را فریاد می زدند.
«اینستاگرام را می بندید، دهان مردم را در
خیابان ها چگونه می بندید؟»