مجلس تعزیه‏ یکی از دوستان پدرم بود. من یک دانه خرما برداشتم و خوردم، اما چون نمی‏دانستم که هسته ه‏اش را کجا بیندازم؛ آن را یواشکی توی جیبم گذاشتم. وقتی به خانه رسیدم، هسته‏ خرما را از جیبم درآوردم و انداختم توی باغچه. بعد با خودم فکر کردم بهتر است که رویش را خاک بریزم تا از آن درخت خرما دربیاید.

درخت خرما

1398/287231

امیر حسین حسنی

1400/1/5

مجلس تعزیه‏ یکی از دوستان پدرم بود. من یک دانه خرما برداشتم و خوردم، اما چون نمی‏دانستم که هسته هاش را کجا بیندازم؛ آن را یواشکی توی جیبم گذاشتم. وقتی به خانه رسیدم، هسته‏  خرما را از جیبم درآوردم و انداختم توی باغچه. بعد با خودم فکر کردم بهتر است که رویش را خاک بریزم تا از آن درخت خرما دربیاید.
یک هفته، دو هفته، حتی یک ماه گذشت و چیزی سبز نشد که نشد. از پدرم پرسیدم که هسته‏  خرما بعد از چند روز از خاک درمی‏آید؟ پدرم پرسید: « کی کاشتیش»؟ گفتم: « همون روزی که از تعزیه اومدیم، یادتونه خرما دادن؟ منم دونه‏شو کاشتم تو باغچه». پدرم خندید و گفت: « پس منتظر باش که درخت گردو دربیاد.آخه پسرجان! اون خرماها که دونه نداشت، توش مغز گردو گذاشته بودن»!
و من داشتم به گردوهایی فکر می‏کردم که مغزشان از خرما باشد...

راه حل
مادرم کوکوی سبزی دوست دارد و از فوتبال بدش می‏آید، اما پدرم عاشق فوتبال است و از کوکوی سبزی بدش می‏آید. مادربزرگم به من گفته است که اگر یک وقتی پدر و مادرت با هم اختلافی پیدا کردند تو باید یک راه حل خوب پیدا کنی. 
تنها راه حلی که به نظرم می‏رسد این است که کوکوی سبزی را با ماست خط‏ کشی کنم، درست مثل زمین چمن فوتبال.

اختراع جدید من
برای نجات نسل جدید از غذاهای قدیمی و تکراری؛ دست به اختراع پیتزاهای عجیب و غریب زده‏ ام. با این پیتزاهای جدید هم بچه ‏ها راضی می‏ شوند، هم پدر و مادرها، پیتزای قرمه‏ سبزی، پیتزای قیمه‏ بادمجان، پیتزای مرغ و فسنجون، پیتزای باقالی‏ پلو و پیتزای آبگوشت!
سعیده موسوی زاده 

برچسب ها

??? ?? ?????

ارسال پیام

نام و نام خانوادگی

پست الکترونیک

توضیحات

جام جم البرز

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به جام جم البرز است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

طراحی و تولید "شرکت برنامه نویسی آتـــــرین "