تواضع شان برای طلبه ها درس بود

به مناسبت چهلمین روز درگذشت مرحوم حجت الاسلام محمد ابراهیم شریعت

96/95

فرهاد قنبری

1400/1/5

در روزگارمان افرادی هستند که وقتی وصف شان را می شنویم باورمان نمی شود. کسانی که دل از دنیا برده اند و تنها به کارهایی مشغولند تا رضایت حضرت حق را تحصیل کنند. اما همین ها وقتی چهره در نقاب خاک می کشند تازه متوجه می شویم چه عزیزانی را از دست داده ایم بدون اینکه قدرشان را بدانیم. فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ(پس عبرت گیرید ای صاحبان بصیرت) کرج- خبرنگار جام جم: مرحوم حجت الاسلام محمد ابراهیم شریعت عالمی فاضل و استادی توانا، پرهیزکار، ساده زیست، متواضع و بردبار بود در پس از عمری مجاهدت و تلاش در راه اعتلای دینی جامعه، در سن 82 سالگی به دلیل شدت عارضه قلبی و ریوی دعوت حق را لبیک گفت. وی مقدمات را در محضر بزرگانی چون استاد ادیب نیشابوری فرا گرفت و ضمن تسلط شایسته در سایر علوم حوزوی در این رشته مهارت کافی یافت. وی به تفقد از شاگردان، در شوخ طبعی و تحریصِ طلاب به درس خواندن شهرت داشت. مرحوم شریعت مدت 27 سال استاد حوزه علمیه امام جعفر صادق(ع) کرج و همزمان مدت 25 سال امام جماعت مسجد امام جعفر صادق(ع) حسین آباد راه آهن کرج بود. به پاسداشت سال ها زحمات این عالم فرزانه، سرپرستی روزنامه جام جم در استان البرز گفت و گوهایی را با تنی چند از نزدیکان ایشان انجام داده که از نظر می گذرانیم: حجت الاسلام و المسلمین روحی یزدی مرحوم شریعت تا جایی که می دیدم همیشه به فکر دستگیری طلاب و گره گشایی امور طلبه ها بود و سعی داشت مشکلات شان را حل کند. و همچنین بسیار دنبال علم و تعلیم و تعلم بود. حجت الاسلام والمسلمین اسکندری ایشان از طرف حوزه علمیه برای تدریس در حوره کرج آمده بودند و از زمانی که آمدند استاد بسیار خوبی بودند. یکی از اساتید برجسته و وارسته و اهل قرائت و معنویت بودند. روش و منش و رفتار شان برای طلبه ها درس بود. نه تنها با زبان و گفتار بلکه در عمل درس می داد. بسیار آرام و ساکت بودند و اهل جار و جنجال نبودند. در ادبیات عرب و صرف و نحو خیلی خوب کار کرده بودند. علاوه بر حوزه علمیه، در مسجد امام جعفر صادق(ع) حسین آباد راه آهن حضوری فعال داشتند و با نمازگزاران و اهالی محل ارتباط گرمی داشتند و منشاء خدمات برجسته ای بودند. خیلی ها حرف های و مشکلاتشان را به او می گفتند و به نوعی حرف هایش مشاوره بود و بسیار مثبت بود. حجت الاسلام سید کاظم مدرسی یزدی ایشان از نظر علمی بسیار قوی بودند اما غروری نداشتند و مثل یک طلبه ساده و راستگو بودند و به لحاظ معنوی و علمی بسیار فرهیخته و بی آلایش و با صفا بودند. حجت الاسلام سلطانی ایشان در اوج فضل و علم و وارستگی اما بسیار متواضع بود. من جایی ندیدم بحث علمی یا سوابق و مدت تدریس یا خدماتش را به رخ کسی بکشد. هر جایی که دعوت می شد و احساس می کرد که حضورش تاثیر دارد می رفت حتی در همین اواخر که بدنی رنجور و ضعیف داشت. تواضع شان بهترین درس برای طلبه ها بود. حجت الاسلام منطقی سعادتی انسانی خوش مشرب و شوخ طبع بودند و مطالب را به صورت طنزگونه مطرح می کردند. علمیت خوبی داشتند. زندگی بسیار ساده و بدون تکلف و تشریفاتی داشتند. به همین منظور از ایشان دعوت کرده بودند که خلاء استاد و سئوالاتی که طلبه ها داشتند در حوزه علمیه را جبران کنند. ابوالفضل وحیدی 27 سال پیش که به کرج آمدند به مدت بیش از 2 سال در مسجد حضرت حجت(عج) عظیمیه کرج و در منزل حاج آقای سعادتی ساکن شدند. بنا به توصیه مرحوم آیت ا... سید علی مدرسی یزدی امام جماعت مسجد جامع کرج، برای امامت جماعت مسجد امام جعفر صادق(ع) حسین آباد راه آهن کرج انتخاب شدند و مرحوم مدرسی یزدی گفتند ایشان امام جماعتی است که امتحانش را پس داده و شما کمک کنید که تا آخر عمر امام جماعت آن محل باشد. ایشان در مدت 25 سالی که در این مسجد بودند ویژگی هایی داشتند که او را شاخص کرده بود. زندگی طلبگی و فوق العاده ساده ایشان به نحوی که تا آخر عمر در همان منزلی که برای مسجد بود، مستاجر بودند و همان ماهیانه مختصری که به ایشان می دادیم به طلبه ها می داد. گذشت و ایثار فوق العاده ای داشت. توجه خاصی به طلبه ها داشت و در حد مقدورات کمک می کرد. نکته بارز دیگر در مورد ایشان این بود که سعی می کرد بین اقشار مختلف مردم در محل وحدت و انسجام برقرار کند. هچنین اخلاق حسنه قرآنی و اسلامی و گذشت زیادی شان زبانزد بود، داشت و تمام سلیقه ها را درمسجد تحمل می کرد لذا به امام جماعت صبور و با حوصله معروف بود. مقام معظم رهبری ایشان را می شناخت ولی تا حدی خالص بودند که به ما نگغته بود. زمانی که حضرت آقا به کرج آمدند چون ایشان را می شناختند با ایشان دیدار داشتند. اصلا در قید و بند دنیا نبود و کمترین تسهیلاتی را نگرفت اصلا دنیا را سه طلاقه کرده بود. علی اکبر شریعت (فرزند مرحوم) پدر از 12 سالگی به حوزه مشهد رفته اند و با اصرار مادر و اخوی شان درس دین خواندند و شاگرد آیت ا... ادیب نیشابوری از عرفای بزرگ بودند. هم محلی آخوند خراسانی بودند. چند سالی بعد از مشهد به اتفاق اخوی به تهران می آیند و برای کلاس پنجم ابتدایی امتحان می دهند و در شهر ری درس می خوانند. بعد از ازدواج به مشهد می روند و مدتی آنجا می مانند و ادامه تحصیل می دهند. بعد به تهران می آیند و در منزل آیت آقامیرزا عبدا... لنکرانی از علمای تهران سکنی می گزینند. به دلیل امرار معاش و تحصیل به قم بر می گردند که طلبه شوند و شهریه قم را بگیرند. تا سال 40 بین نیشابور و قم در رفت و آمد بودند. در محرم و صفر برای تبلیغ به اطراف تهران می رفتند. سال 42 به قم برمی گردند و در منزل یکی از دوستان سکونت می کنند که حادثه فیضیه قم در 15 خرداد 42 به وجود می آید. می گفتند بعضی لباس شخصی هایی پشت سر من بودند که بودند آهسته سئوال می پرسیدند که الان انجام دهیم ولی می گفتند الان جایش نیست. جای دیگر برویم. می گفت به فیضیه رفتم که کماندوها آمدند. حضرت امام خمینی(ره) و علمای دیگر هم حضور داشتند. می گفت تا حدی طلبه ها را کتک می زدند که ما سه هفته از کمردرد نتوانستیم از خانه بیرون بیاییم لذا از شاهدان عینی واقعه 15 خرداد 42 بودند. بعد از آن در سن 35 سالگی به مدرسه گلشن نیشابور می روند و به تدریس مشغول می شوند و از جامع مقدمات تا لمعه تدریس می کردند. بعد به خوانسار می روند و دو سال آنجا تدریس می کنند. اوایل انقلاب چون قم را مهم تر می دانستند به قم می آیند و چون ایشان مشهور به این بودند که ادبیات عرب را خوب می دانستند، آیت ا... گلپایگانی و برخی علمای دیگر ایشان را برای استادی در قم در سال 58 تائید می کنند. در همان سال نیز به حج مشرف می شوند. تا سال 68 در قم می مانند. سال 65 یا 66 به اتفاق روحانیتی که به جبهه اعزام می شود به اهواز اعزام شدند و مدت حدود 4 ماه در آنجا بودند. سپس به قم بر می گردند و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم بودند. سال 68 با اصرار مرحوم آیت ا... سید علی مدرسی یزدی که به قم رفته بودند و خواستار فردی برای تدریس ادبیات عرب بودند ایشان را معرفی می کنند و به کرج می آیند. لذا از سال 68 تا همین اواخر در حوزه امام صادق(ع) البرز مشغول بودند. همچنین در فاطمیه کرج حوزه قسمت خواهران و زینبیه هم تدریس می کردند. از سال 72 تا 78 نیز در دانشکده الهیات دانشگاه آزاد اخلاق و فلسفه تدریس می کردند. روزی که حالشان بدتر شد و سرفه های شدید داشتند رفتم ملاقات شان. گفت علی اکبر من را ببر خانه. گفتم وضعیت تان جوری است که بیمارستان بمانید بهتر است، در خانه دستگاه می خواهد. مشورت کردیم با خواهرها و برادرها در نهایت گفتیم اگر اصرار کردند می بریم خانه. یک پرستار و دکترها گفتند اگر ببرید خانه، نفس کم بیاورد مشکل پیش می آید. حتی استخاره گرفتیم و بد آمد. لذا ماندند و دارو دادند و دوره نیمه بیهوشی شروع شد. از همان روز دست ها و پاها ورم کرده بود، به دکتر نشان دادیم گفت احتمالاً از مشکل قلبی است و به کبد زده است. از آن روز تقریبا 10 روز نیمه خواب بودند. آیات قرآن و دعاها را برایشان می خواندیم و در گوششان زمزمه می کردیم. به ملاقاتشان رفتم دیدم تقلا می کنند و سرشان را تکان می دهند. از دکتر پرسیدم گفتم متوجه می شود. گفت بله. صحبت کردم و گفتم تقلا نکنید آرام باشید. آرام شد، دیدم متوجه می شود. آیت الکرسی و یاسین و اینها خواندم. باز دارو دادند و خوابیدند. فردا صبح که رفتم گفتند صبح ساعت 7 صبح ایست قبلی کرده در تلاش بودند که برگردانند. پرده کشیده بودند اما نتوانستند و ایشان در سن 81 سالگی در بیمارستان مسیح دانشوری تهران درگذشت. روحش شاد، یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

برچسب ها

??? ?? ?????

ارسال پیام

نام و نام خانوادگی

پست الکترونیک

توضیحات

جام جم البرز

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به جام جم البرز است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

طراحی و تولید "شرکت برنامه نویسی آتـــــرین "