آن طره ی مستوره

رامین شاه حسینی(مرام)

1402/3/17


موقع دیدن آن چشم خمارم شده است

دیدن روی پریزاد نگارم شده است

روی هم چون قمری؛ غنچه دهانی، گل من

دوره گرد قمرش، بلبل زارم شده است

زلف عنبر شکنی، طره ی مستوره ی ما

گیسوانی که مرا کشته و دارم شده است

دل ما گشته شکاری به چنان تیر نگاه

یا که ابروی کمانی که شکارم شده است

قیمت ناز تو چند است که تقدیم کنم

به جز این دل که همه دار و ندارم شده است

غنچه بیدارتر از صبح بهاری شده است

نغمه خوان است و غزلخوان هزارم شده است

عاشقان را همه یک قالب و یک آب و گل است

هر که عاشق شود از ایل و تبارم شده است

او بزرگ است و عظیم است و کرام است و کریم

آتشی بر دل و جان است و شرارم شده است

او شمیم است و نسیم است و وزان است و وزین

او مسیحا نفس خاک مزارم شده است

او کمال است و جمال است و جلال است و جلیل

خاطر جمع دل زار و نزارم شده است

سایه ائی می رسد و، چشم امیدم همه اوست

سایه ائی در پس این گرد و غبارم شده است 

برچسب ها
ارسال پیام

نام و نام خانوادگی

پست الکترونیک

توضیحات

جام جم البرز

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به جام جم البرز است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.

طراحی و تولید "شرکت برنامه نویسی آتـــــرین "