1399/287947
امیر حسین حسنی
1400/1/5
جام جم البرز: پدرم خوابیده بود. عینکش را برداشتم و رفتم جلوی آینه. آن را روی چشمم گذاشتم و خودم را نگاه کردم. چشمهایم مثل چشم ماهی گرد شده بود و همه چیز را بزرگتر میدیدم.
یک مگس نشست روی آینه و من میتوانستم تمام اعضاء چندشآورش را ببینم. با خودم فکر کردم حتما پدرم از پشت شیشههای این عینک مرا هم بزرگ میبیند که کارهای سخت و زیادی از من میخواهد انجام بدهم، مثل: پیدا کردن ناخنگیر و ساعت و سیدی گمشده از لابهلای کوه اسباببازیهای داداش کوچیکه، جواب دادن به تلفن وقتی مامانم دارد با موبایلش حرف میزند، ساکت کردن داداش کوچیکه وقتی پدرم میخواهد خبرها را ببیند، خاموش کردن تلویزیون وقتی میخواهد با تلفن صحبت کند، آب دادن به گلدانها وقتی فقط یک برگشان باقی مانده و کشتن مگسهای بیچاره که بدون عینک چندان هم بزرگ و زشت نیستند.
همین طور که داشتم فکر میکردم و خودم را توی آینه ورانداز میکردم، پدرم بیدار شد و گفت: عینکم کو؟ من فوری عینکش را بردم. آن را به چشمش زد و نگاهی به من انداخت و گفت: چرا وایستادی منو نگاه میکنی؟ بدو برو چند تا بستنی بخر، یه روزنامه هم بگیر. دیگه داری مرد میشی باباجان تا چند سال دیگه وقت دامادیت میشه.
با عجله پول را گرفتم و رفتم. در راه فکر میکردم کاش شمارهی عینک پدرم کمی بیشتر بود.
یک راه حل
بهترین بهانه برای درس نخواندن گم شدن عینک است. اما من عینکی نیستم! پس باید راه حلی پیدا کنم که چشمهایم به اندازهی کافی ضعیف بشوند.
بعد از فکرهای زیاد به این نتیجه رسیدم که اول از همه هویج نخورم چون مادرم میگوید برای نور چشم خوب است. دوم این که تمام برنامههای تلویزیون را از نزدیک ببینم و سوم، روزی چند ساعت با کامپیوتر بازی کنم.
جدیدترین اختراع من
جدید ترین اختراع من عینک فضولی است.کسی که این عینک را میزند همه چیز را میبیند. اما دیگران در پشت شیشههای این عینک فقط دو تا چشم بسته میبینند.
با زدن این عینک میتوانید کارهایی را که قبلا نمیشد؛ انجام بدهید، مثل دیدن تلویزیون در حالی که کتاب درسی را جلویتان باز کردهاید، بیدار بودن؛ در حالی که همه فکر میکنند خوابیدهاید و کارهای دیگری که به خاطر بدآموزی نمیشود گفت. البته این عینک یک مشکل هم دارد و آن این که هر کسی شما را میبیند، تکانِتان میدهد و میگوید: پاشو! حالا چه وقته خوابیدنه؟
سعیده موسوی زاده